چهارشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۴

یاد و یاد آوران




قسمتی از کتاب یاد ویاد آوران دکتر شریعتی
در اين كه شيعه، يادآوران عاشورا، گويندگان فلسفه انقلاب را واعظ، و خطيب و سخنگو و عالم و فقيه نخوانده و " ذاكر " خوانده است، بی معنی و تصادفی نيست.
بزرگترين رسالت ذاكرين كسانی كه می توانند عليه ظلم و عليه كسانی و قلمهائی كه تاريخ رابه نفع قدرتمندان توجيه می كنند، و عليه مورخين و نويسندگان و مبلغين و علما و روحانيون و البته به همه دستگاهها، كه از حقيقت های پامال شده ياد نمی كنند، و حادثه ها و قتل عامها و مردان بزرگ و شهادتها را ناديده می گيرند، و همواره پيرامون كاخدارها و باجستانان پرسه می زنند، و زبان آنهايند، بجنگند ـ ذكر است. ذكر ظلمی كه شده، ذكر بزرگترين حادثه ای كه در تاريخ به وجود آمده، ذكر بزرگترين جنايتی كه به دست خلفای رسول الله و بفتوای روحانيون وابسته به خلفا انجام گرفته، و ذكر جنايتی كه همواره در حق مردم و توده های محروم شده است و می شود.
چنين است كه "شيعه "، اين يادآوران ظلم هايی را كه رفته است و می رود، ذاكرين خوانده است تا در وقت و بيوقت، و هرجا و هرزمان، به يادت بياورند، كه چه خونها ريخته اند و چه خونها می ريزند، تا صدای مذهب و مكتب و عدالت را خاموش كنند.
پس اگر می خواهی باور كنم كه از مايی، وقتی از "محمد" می گويی، از "علی" می گوئی، ازائمه می گويی، از قرآن می گوئی، و از هرچه می گوئی، بايد به "كربلا" گريز بزنی بر هر چه می‌كنی، و بر هر چه می گوئی بايد امضاء كربلا باشد، تا سنديت داشته باشد و قبول كنم.
محمدی را قبول دارم كه رسالتش در عاشورا تجلی می يابد.
نبوتی را می پذيرم، كه پيامش را در عاشورا كمال می بخشد.
قرآنم، قرآنی است كه به كربلا وصل می شود.
ابراهيمم، ابراهيمی است كه به حسين می پيوندد.
و اسماعيلم، اسماعيلی است كه به پسر حسين می رسد.
من بی حسين، هيچ كس را، و هيچ چيزی را نمی پذيرم ـ در وراث آدم هم گفته ام كه چون حسين، از طواف بيرون می آيد وصف حاجيان را می شكافد، و به سوی ديگری می شتابد، تو چه طوافی می كنی و برگرد چه می چرخی؟ اگر به راه حسين نمی روی وبه كربلا نمی‌رسی ... به چرخ تا سرگيجه بگيری، آن قدر كه اگر در زيرت دانه های روغنی بريزند، چندين ميليون تن روغن‌نباتی توليد كنی، و تمام ارزش طوافت نيز جزاين نمی تواند باشد و نيست .
اين است كه اساسی ترين كار تبليغی شيعه "ذكر" است يادآوری آنچه دستگاه اساسی ترين كار تبليغی اش ازياد بردن آن است و اين است كه اگر از خدا و قرآن و پيامبر نيز می گويد به حسين ختم می كند و به كربلا گريز می زند، چه دستگاه زور و جنايت و جلاد حكومت نيز از خدا و قرآن و سنت پيامبر می گويد. حسين مرز فاصل حقيقت و دروغ، وديوار جداكننده جلاد و شهيد است در نظامی كه هم شهيد و هم جلاد، يك كتاب دارند و يك پيامبر و يك دين.
اما امروز؟ رسالت شيعه امروز
اما اكنون ، صفويه آمده است و خود بزرگترين مروج ذاكرين و تجليل كننده ذاكرين. برگزاركننده اصلی و ذكر است. صفويه، برخلاف بنی اميه و بنی عباس، نمی خواهد تا آنچه را كه به وقوع پيوسته است، از خاطرها بشويد بلكه می خواهد، بيشتر از هميشه بياد بياورد.
آنها ـ بنی اميه و بنی عباس ـ می خواستند تا مردم فراموش كنند و متوجه نباشند كه چنين حادثه ای در تاريخ به وجود آمده است، و صفويه می خواهد كه مردم در تاريخ، جز اين حادثه چيزی نبينند
فرق كار اين است كه آنها می كوشيدند تا داستان را محو كنند و اين ها می كوشند تا معنی آن را مسخ نمايند. اين ها، با ترويج و تجليل و تعظيم عاشورا و كربلا، و می كوشند كه اين همه را از محتوا خالی كنند و فقط شكل و فرم را ارزش ـ ببخشند و جلوه دهند.
دير وزكه تمام دستگاههای حكومتی می كوشيدند تا يادها فراموش شوند، و روشنفكران ذاكرين بودند و با همه آگاهی و شعورشان تلاش می كردند كه عمق فاجعه و شكوه و عظمت عصاره روح انقلاب اسلام، بيادها بيايد و ـ فراموش نشود. و امروز كه صفويه، تمام شعارهای شيعه را شعار خود كرده است، ديگر به شعار زندان های سندی بن شاهك و زندانهای خليفه بغداد، كه شعار "عالی قاپو" است و در كار مسخ كردن ارزشهايی هستند كه به قيمت آن همه خونهای عظيم به دست آورده ايم، رسالت روشنفكران شيعه چيست؟
رسالت ما ديگر يادآوری نيست، چون همه بياد دارند، چون همه بياد دارند، چون خليفه شيعه شده است و بيش از مردم عدالتخواه و پيروان راستين علی و شيفتگان حسين، بياد می آورد و می گويد و می گرياند و خود را به گريه می زند و بر دشمنان علی لعن می فرستد و از آل‌علی مدح و منقبت می گويد، و اكنون، مردم آگاه شيعه، در برابر نظام صفوی كه بر تشيع تكيه می‌كند، همان وضعی را داريد كه شيعه، در نظام اموی و عباسی، كه بر اسلام تكيه می كردند، داشت، اشرفيت قريش، نقاب اسلام زد و شمارش قرآن و سنت، تا "حق علی" پامال شور و ياد حسين فراموش، يعنی روح قرآن و مسير سنت مسخ شود.
شيعه، بر منقبت تكيه كرد، و بر ذكر.
و اكنون، اشرفيت قومی صفوی، نقاب تشيع زده است و شعارش منقبت و ذكر! تا "حقيقت علی" پامال شود و فكر حسين فراموش.
اين است كه وقتی زور هم بر "ذكر" تكيه می كند، ديگر "ذكر" نقشی انقلابی ندارد و "ذاكر" نه يك روشنفكر مترقی كه يك ابزار تبليغاتی در نظام موجود می شود، اين است كه در عصرهای صفوی، ديگر "ياد" رسالت نيست، رسالت، "شناخت" است.
" طرح واقعه" نيست، " تحليل واقعه " است، " محبت " نيست، " معرفت " است، و بالاخره، در نظام " تشيع صفوی "، نه بر " تشيع مطلق " ـ كه بر " تشيع علوی " تكيه كردن است.
زيرا، بيش از صفويه شيعه وقتی نام محمد را می شنيد حق داشت بپرسد: " كدام محمد " ؟
و پس از صفويه، شيعه وقتی ياد حسين را می شنود، بايد بپرسد: " كدام حسين " ؟
برگزیده http://www.farsiyad.blogsky.com/
برای دریافت این متن به صورت P D F .
https://www.sharemation.com/abdoloo/yad%20va%20..dr%20shareati.pdf?uniq=-i0fnij

هیچ نظری موجود نیست: